تاریخ گذشته، تومار بازى است در برابر تومار بسته آینده. به وسیله این تومار باز، باید بخش بسته را گشود، و خطوط حرکت آینده را ترسیم کرد، و از زندگانى گذشتگان درسھایى فراوان آموخت. تا چندى پیش، تاریخنگاران، بیشتر، بازگو کننده حوادث و یادآور متن رویدادھا بوده، و غالباً روى علل حوادث، و یا نتایج تلخ و شیرین آن، انگشت نمىگذاشتند، تو گویى، تاریخ را براى سرگرمى و وقت گذرانى افراد مىنوشتند، و یا حمل این بار سنگین را بر دوش خود خوانندگان مىگذاردند.
نوپردازى در نگارش تاریخ که آن را از نقل وقایع خشک، به صورت تحلیل حوادث در آورد، گام بزرگى بود که در قلمرو یکى از علوم انسانى برداشته شد، این روش آنچنان فاصلهاى میان دو نوع تاریخ: نقلى و تحلیلى پدید آورد، که گویى این دو شیوه نگارش، دو نوع دانش جدا از ھمند. در این نوع نگارش، علاوه بر متون تاریخ و گفتار شاھدان و راویان، از علوم چندى مانند: روانشناسى، جامعهشناسى، جغرافیاشناسى، باستانشناسى و غیره بھره گرفته مىشود، و حوادث تاریخى به صورتى مسلسل – که ھر کدام، دیگرى را پشت سر مىآورد -ھمراه با ریشهھا و آثار و نتایج آنھا، ترسیم مىگردد.